پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۲۶۳ روز پیش

شب همه دور میز شام جمع بودیم. حال همه‌‌امان خوب بود جز پدرم! خیلی دلم می‌‌خواست بدانم که علت ناراحتی‌‌اش چیست اما وقت پرسیدن این سوال نبود. شام که تمام شد من و طناز ظرفها را جمع کردیم و شستیم. پدرم آشپزخانه آمد و گفت:

ـ طناز! چند لحظه میای کار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید